روایت کربلا از زبان دختر سه ساله
یار سفر کردهی من از سفر آمده
خرابه را زینت کنم که پدر آمده
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
تو کعبه ای و من نماز آورم سوی تو
با اشک خود شویم غبار از گل روی تو
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 9:43 توسط عاشق
|